- ته ریش
- ریش اندک ریش با موهای اند که بر صورت ظاهرباشد محاسن کوتاه
معنی ته ریش - جستجوی لغت در جدول جو
- ته ریش
- ریش کوتاهی که چند روز تراشیده نشده است، موهایی که تازه بر صورت روییده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دشنامی است گه بریش: درم آمد علاج عشق درم گوه ریشا، چه سود از این و از آن. (سنائی)
فتنه انگیختن میان مردم
پر از زخم پر قرحه پر جراحت
آستر رنگی کم رمق که بوسیله آن جای عوامل و عناصر یک تابلو مشخص میشود. نقاش بروی ته رنگ رنگ اصلی را قرار میدهد
ورقه ای از پاکیزه کردنپیراستن پاک داشتن، پاکیزه کردن اخلاق، اصلاح کردن از عیب و نقص (شعر یا نثر را)، پیرایش، پاکیزگی، جمع تهذیبات. یا تهذیب اخلاق. (علم)، یا تهذیب نفس
پلویی که در میان آن قطعات بزرگ گوشت نهاده و پخته باشند
آن که دارای ریش پهن است پهن محاسن
پسری که هنوز ریش درنیاورده
غذایی که از گوشت، ماست، زعفران، تخم مرغ، ادویه و امثال آنکه بین لایه های پلو قرار می دهند، تهیه می شود
دو تن که به اندازۀ هم عمر کرده باشند، هم سن، همسال
نخستین رنگ که نقاش به در و پنجره یا دیوار می زند، آستر، در هنر نقاشی رنگی که ابتدا بر روی تابلو می زنند و سپس رنگ های اصلی را به کار می برند، کنایه از اثری خفیف و اندک از هر چیزی
کسی که از اندوه عشق یا ناکامی و حرمان افسرده و محزون باشد، دل افگار، دل خسته، دل آزرده
مقداری از پلو که در ته دیگ چسبیده و برشته شده باشد، ته گیره
دشنامی است گه بریش: درم آمد علاج عشق درم گوه ریشا، چه سود از این و از آن. (سنائی)
هم دامن، هم سن، همسال
مخنث، امرد
هم سن و سال، باجناق
باجناق
فتنه انگیزی کردن
خوشه بر آوردن
بوباندن (بوب فرش)، گستردن
بر آغالیدن، آزمند کردن
بر غلانیدن انگیزش
فتنه و اختلاف افتادن میان مردم
فرار کردن
برافروختن آتش افروختن
گریزانیدن، فراری دادن
برانگیختن، فتنه انگیزی کردن، چند نفر را به هم انداختن
دو یا چند تن که یک اندازه از عمرشان گذشته هم سن هم سال، دو مرد که دو خواهر را در حباله نکاح خویش دارند باجناق همپاچه